25 April 2011

در آستانه روز کارگر: دیکتاتور به پایان سلام کن

سه عکس از پخش برچسبهای "دیکتاتور به پایان سلام کن" در سطح شهر.(تمامی عکس ها از فیس بوک 25 بهمن است.)
دیکتاتور! دورانت به سر آمده. روزی که گفتی "البته نظر من به نظرات آقای رئیس جمهور، آقای احمدی نژاد نزدیکتر است" را به یاد داری؟ من به خوبی به یاد دارم. چرا که روز پس از آن خطبه خونین، ندا و بسیاری دیگر از یارنمان از میانمان رفتند. بزودی تاوان آن حرف و خونهایی که روزهای پس از آن بر زمین ریخته شد را پس خواهی داد.

16 April 2011

آکسیون نانوایی ها، راهی دیگر برای حضور مجدد سبزها؟/لزوم استفاده از تاکتیک های جدید حضور

می دانم با دیدن تیتر، همه در برابر آن موضع گرفته اند. ولی از همه شما خواهش دارم تا انتهای مطلب را بخوانید.
همواره استفاده از نکات مثبت و جبران نکات منفی حرکت های پیشین است که می تواند یک جنبش فراگیر اعتراضی که همگی می دانیم پتانسیل بالایی هم دارد، به سرانجام برساند. 
با احترام به اعضای شورای هماهنگی راه سبز امید، به نظر من هدف از آکسیون هفتگی سه شنبه های اعتراض به درستی مشخص نبود. اگر صرفا برای نشان دادن اعتراض بود، بایستی با هزینه کمتری برگزار می شد. اگر با هدف شکل گیری راهپیمایی بزرگی همچون 25 بهمن بود، بایستی بیشتر بر آن تاکید می شد. در غیر اینصورت منجر به نتیجه ای جز دادن هزینه بیشتر نمی شد؛ که البته این اتفاق نیز رخ داد
 ما یک بار تجربه آکسیون های هفتگی اعتراض را داشته ایم. در سال 87 و در جریان حرکت "ما هستیم"، بعد از چند ماه که از تظاهرات های خیابانی بخصوص در شهرستان ها گذشت، نیروی انتظامی بر حرکت مسلط شد و فرصت حضور خیابانی از ما گرفته شد.  اتفاقا یادم هست که  پس از آخرین تظاهرات که با حضور انبوه نیروهای یگان ویژه انجام نشد، چقدر سرخورده و عصبانی بودم. تظاهرات هایی که شکل نمی گرفت، ولی انبوهی از بازداشت ها را به همراه داشت. پس از این اتفاق، اعضای اصلی این حرکت، تصمیم به تغییر تاکتیک حضور در خیابان گرفتند. 
برای اولین بار اعلام شد که حرکت اعتراضی بعدی، در نانوایی ها شکل خواهد گرفت. با شنیدن این خبر پوزخندی زدم و به کسانی که این طرح را ارائه داده بودند خندیدم.
به هیچ عنوان قصد نداشتم در این حرکت باصطلاح اعتراضی که به نظر مسخره می رسید شرکت. کنم. ولی با اصرار یکی از دوستانم، آن روز از خانه بیرون آمدم و به نانوایی خیابان سعدی(یکی از پرترددترین خیابانهای مشهد) رفتم. بی حال و بی رمق از خیابان را طی کردم  و با نا امیدی به آنسوی خیابان نگاه کردم. چیزی که می دیدم باورکردنی نبود. صف بسیار طویلی در مقابل نانوایی مورد نظر تشکیل شده بود که هر آدم عاقلی می توانست بفهمد که آنجا خبری هست. نفهمیدم که چگونه خودم را به آنجا رساندم و در صف قرار گرفتم!! بسیار خنده دار به نظر می رسید! و خنده دار تر از آن واکنش نیروهای انتظامی و لباس شخصی که در تاریکی در آنسوی خیابان ایستاده بودند و با تعجب ما را نگاه می کردند و هیچ کاری هم نمی توانستند انجام دهند. همه کسانی که در صف بودند، از ماجرا آگاه بودند وهیچ عجله ای برای رفتن به جلو نداشتند! یادم هست چند نفری از کنارم رد شدند و دستاهایشان را به صورت v به ما نشان می دادند و پشت سر هم "ما هستیم" می گفتند! یک نکته خنده دار دیگر بود که هنوز هروقت یادش می افتم نمی توانم جلوی خنده خود را بگیرم. یکی از کسانی که گدایی می کرد از سمت مقابل ما(صف زنها) وارد شد و می گفت نابیناست و به او کمک کنیم. از همان سمتی که آمده بود یکی یکی به او پول دادند و او چشمانش(که می گفت نابیناست) را گرد کرده بود و همین جور تا آخر صف رفت. نمی دانست چه خبر است، ولی فکر می کنم به خوبی فهمید که مردمی که در این صف هستند از جنس دیگری هستند! منظورم ازبیان این مطلب این است که ببینید یک حرکت ساده چه روحیه ای را در بین همه کسانی که آنجا بودند بوجود آورده بود. حدود 2 ساعت بعد یکی از درجه داران نیروی انتظامی با نانوایی صحبت کرد و نانوایی تعطیل شد!! مردمی هم که حالا جمعیتشان زیاد شده بود ناگهان وارد خیابان شدند و "ماهستیم" گویان شروع به دست زدن و سوت زدن  کردند... و نیروی انتظامی همچنان به ما نگاه می کرد و تاقبل از اینکه اولین نفرشان وارد جمعیت شود، همه متفرق شدند! 
خوب! واکنش حکومت برای هفته بعدی چه بود؟ بستن آن نانوایی! یعنی واقعا هیچ کار دیگری از دستشان بر نیامد که انجام دهند.
ولی در هفته های بعد نانوایی دیگری شلوغ شد. دقت کنید که بدون هیچگونه هماهنگی رسانه ای این اتفاق رخ داد. یعنی کسانی که می آمدند خودشان مکان را مشخص می کردند. به عنوان مثال، هفته بعد وقتی در گوشه دیگری از شهر تجمع صورت گرفت، تا نیروهای امنیتی متوجه شدند و خودشان را رساندند چندین ساعت زمان برد. حدود یک ماه، پنجشنبه هر هفته اوضاع چنین بود. البته باید بگویم که در یک هفته مانده به چهارشنبه سوری، نیروی انتظامی به همراه موتور سواران با وقاحت تمام به میان صف آمدند و تعداد زیادی از جمله خود من را نیز بازداشت کردند.
ممکن است بپرسید که هدف از این نوع اعتراض چیست؟ حکومت که با این شیوه سرنگون نمی شود.... درست است! حکومت با این شیوه سرنگون نخواهد شد، ولی این آکسیون که هر هفته تداوم خواهد داشت، با کمترین هزینه ممکن، روحیه جنبش را بسیار بالا خواهد برد و طرف مقابل را حداقل تا چندین هفته آچمز خواهد کرد. قصد این حرکت ایجاد تظاهرات میلیونی نیست، ‌بلکه تشکیل هسته های مقاومت است. همواره برای ایجاد یک حرکت عظیم اجتماعی، اولین قدم این است که جامعه را از حالت منفعل بودن خارج کنیم. تجربه من این است که این آکسیون، یکی از موفق ترین آکسیون های اعتراضی بوده است که تا به حال دیده ام. شاید تا آن را تجربه نکنید باورتان نشود. ولی فکرش را بکنید که چنین آکسیون ساده ای وقتی با پتانسیل عظیم جنبش سبز همراه گردد، چه نتایج  بزرگی خواهد داشت. کافیست با خود تصور کنید که یک چهارم جمعیتی که در 25 بهمن به خیابان آمد در یک صف بایستند. مشخص است که همه کسانی که در آنجا حضور دارند متوجه قضیه خواهند شد و هفته های بعد تجمع های بزرگتری شکل خواهد گرفت. چیزی مثل زنجیره انسانی که قبل از انتخابات شکل گرفته بود.
شاید اشتباه ما تا به اینجا این بوده که بعد از انقلابهای پی در پی در کشورهای عربی، ما هم می خواستیم یک روز بیرون بیاییم و کار را تمام کنیم. در حالیکه سقوط یک حکومت، پله به پله و با برنامه، با هزینه بسیار کمتری ممکن است.
به هر حال این پیشنهادی است که به نظر من برای تزریق روحیه و آماده شدن برای یک حرکت بزرگ بسیار مناسب خواهد بود. تا نظر دوستان چه باشد.
این مطلب در بالاترین

13 April 2011

این شخص شبیه قاتل دکتر علیمحمدی نیست؟


دیشب وقتی عکس رزمی کار حاضر در تظاهرات را آپلود می کردم، نکته ای توجهم را به خود جلب کرد. این شخصی که عکسش را آپلود کرده ام از لحاظ صورت، بسیار شبیه مجید جمالی فش، قاتل دکتر علیمحمدی است. مدل موها، خط ریش و مدل ابروها بسیار شبیه به اوست. به همین دلیل در اینترنت سعی کردم عکسی نیم رخ از او را پیدا کنم تا متوجه شباهتهای بین این دو عکس بشوید. به دو عکس زیر نگاه کنید. نظر شما در این باره چیست؟
 عکس دوم که خودم آن را آپلود کردم مربوط به تابستان 87 است.
برای دیدن عکس با سایز بزرگ روی آن کلیک کنید.

عکس/ استفاده از رزمی کاران در سرکوب تظاهرات

چند ماه پیش و در جریان افشای اسناد ویکی لیکس، در یکی از این اسناد به این نکته اشاره شده بود که وزارت اطلاعات ایران از رزمی کاران برای سرکوب تظاهرات و نیل به اهداف خود استفاده می کند. حتما به یاد دارید که چندی پیش، شخصی به عنوان قاتل دکتر علیمحمدی معرفی گردید که از قضا او هم رزمی کار از آب در آمد.
ولی در مطلب امروز خود قصد دارم، عکسی از حضور این رزمی کاران در یکی از تظاهرات های جنبش ما هستیم در سال 87 در مشهد قرار دهم. قبل از هرچیز، از همه بابت کیفیت نسبتا پایین عکس ها عذر خواهی می کنم. حجم عکس ها زیاد بود و برای قرار دادن روی بلاگ مجبور شدم حجم آنها را کم کنم. 
این عکس ها مربوط به تظاهرات روز هفتم تیر 1387 در پارک ملت مشهد است. البته تعداد عکس ها بسیار بیشتر بود و بخصوص از نیروهای رزمی کار، عکس های بیشتر و بهتری داشتم. در حقیقت دو سی دی پر از عکس داشتم که به جرات می توانم بگویم تنها عکس هایی است که در آن روز گرفته شده و تا به حال پخش نشده است. روزی که  اطلاعاتی ها به منزلمان ریختند و کامپیوتر و تعدادی از سی دی هایم را ضبط کردند، این دو سی دی را که در محلی مخفی کرده بودم، پیدا نکردند. خودم به تازگی این سی دی ها راپیدا کردم. ولی بعد از این دو سال مقدار زیادی از عکس ها خراب شده بود که متاسفانه عکس های این نیروهای رزمی نیز در بین آن ها بود. به همین دلیل تنها چند عکس برایم باقی مانده که آنها را در اینجا قرار می دهم.
ابتدا در مورد روز هفتم تیر: این دومین فراخوان اعتراض جنبش "ما هستیم" در مشهد بود. فراخوان قبلی روز جمعه 24 خرداد 87 بود که در چند پست قبل (پست دموکراسی یا دیکتاتوری اکثریت) در مورد آن توضیح دادم. محل تجمع پارک ملت مشهد بود. از حدود 4 یا 5 کیلومتر مانده به محل تجمع در تمامی مسیرها پلیس و ماشین های نیروی انتظامی در فواصل 50 متری ایستاده بودند.  قسمت جنوبی پارک ملت پر از نیروهای ضد شورش و یگان ویژه بود که در مقابل جمعیت درون پارک که کم هم نبودند، گارد گرفته بودند.  قسمت غربی پارک پر از نیروهای ضد شورش بود که مجهز به جلیقه ضد گلوله و نوعی اسلحه (که نامش را نمی دانم) بودند. در قسمت شرقی پارک، موتور سواران که بسیار زیاد بودند مانور می دادند. ولی در مرکز پارک....
در مرکز پارک و در میان چمن ها، عده ای با لباس نارنجی مشغول به کارهای رزمی بودند. عده ای از نیروی انتظامی هم با آنان همراه بودند. یکی از "نادوستان" من(که بعدا فهمیدم جزء عوامل اطلاعات بسیج هست) پس از این تجمع به من گفت که این لباس نارنجی ها را از یک سری مراکز رزمی می آورند و با یگان ویژه همراهی می کنند. در آن موقع زیاد حرفش را جدی نگرفتم. ولی در قضایای سال 88 این موضوع برایم مثل روز روشن شد.
تمامی عکس ها در ابعاد بزرگ هستند. حتما روی آنها کلیک کنید تا تصویر بزگ را ببینید.
این تنها عکس سالمی است که از یکی از این نیروهای لباس نارنجی دارم :
 عکس دوم متاسفانه زیاد واضح نیست. برای دقیقتر دیدن، آن را بزرگ کنید(روی تصویر کلیک کنید) تا متوجه حضور این نیروها در بین مردم در گوشه ای از تصویر شوید:
و این هم چند عکس دیگر از حضور نیروهای ضد شورش در آن روز:

ورود نیروهای یگان ویژه به محل تجمع چندین ساعت پیش از شروع آن:



مستقر شدن نیروهای یگان ویژه در پارک ملت ساعاتی پیش از شروع تجمع:
باز هم تاکید می کنم حتما روی تصاویر کلیک کنید تا آنها را با سایز اصلی ببینید.
این مطلب در بالاترین

09 April 2011

روشنفکری به سبک ما

 " مجاهدین اول از رهبرانشان اعلام برائت کنند تا بعدا از آنها حمایت کنیم"، " من از سازمان تروریستی حمایت نمی کنم"، " این ها با صدام هم کاسه بودند."
 این است جامعه ما... مایی که حتی در درک ساده ترین اصول انسانی هم مشکل داریم. مایی که همه چیز را از دریچه ایدوئولوژیک می بینیم. ما که یادمان رفته است دفاع از شرافت و کرامت انسانی هر شخصی مقدم بر عقیده و مرام اوست.
روز گذشته یک ایرانی پناهجو، به دلیل رد شدن تقاضای پناهندگی اش خود را در مرکز شهر آمستردام  آتش زد و جان باخت. هنوز 24 ساعت از این واقعه نگذشته بود که خبر رسید "نیروی زمینی ارتش عراق" حمله به کمپ اشرف را آغاز کرده است. تنها ساعاتی بعد از اعلام این خبر، مشخص شد که طی این حمله تعداد زیادی از هموطنانمان کشته و زخمی شده اند.
دوستان! آیا چهره فرمانده عراقی عملیات امروز را دیدید؟ چطور به خود اجازه می دهید که یک بیگانه این گونه هموطنانتان را به خاک و خون بکشد؟ وای بر ما... و وای بر جامعه رو به زوال ما... اعراب بعد از خودسوزی آن فارغ التحصیل بیکار چگونه به پا خواستند؟.... و ما که هموطنمان در خاک بیگانه و توسط ارتش بیگانه به خاک و خون کشیده می شود می ایستیم و به راحتی می گوییم: "حقشان بود." این است جامعه ما... دیروز یک ایرانی خود را در مرکز آمستردام به آتش می کشد و ما تنها نظاره می کنیم. وامروز که هموطنانمان به گلوله بسته شده اند و ما بر طبل اختلافات ایدوئولوژیک می کوبیم. کم کم از این جامعه می ترسم. جامعه ای که اصلاح طلبش در برابر این فجایع سکوت کامل پیشه می کند، مردمش که بر این وقایع چشم بسته و به فکر یارانه نقدی خود هستند و اپوزیسیونش که تنها به فکر "یک" روز اعتراض دیگر است.... و صد البته روشنفکرانی که روشنفکر بودن خود را با سکوت در برابر کشتار "تروریستها" ثابت می کنند.
در پستهای قبلی ام نیز گفته بودم که این نوع تفکری که امروز بعضی ها در برابر حمله به اشرف داشتند، بسیار خطرناک است. رژیم به پشتوانه این تفکر است که علی صارمی را اعدام می کند، محسن دکمه چی را زیر شکنجه به شهادت می رساند....بیایید قبل از هرچیز انسان بودن برایمان مهم باشد، نه تفکرش.

08 April 2011

به یاد منتظری، برای مجاهدین خلق

آیت الله منتظری در گفتگو با رادیو زمانه، در مورد مجاهدین خلق و اعدام های سال 67:"اینایی که مخالف ما هستند، خوب باشند؛ اینا پسر منو کشتند، اما معذالک این سبب نمی شود که ما بیاییم تجاوز بکنیم به حقوق دیگران. من به اندازه ای که می توانستم اقدام کردم و حدود 2800 یا 3800 نفر، درست یادم نیست، اعدام کردند...."
این سبب نمی شود که به حقوق دیگران تجاوز بکنیم.
ای کسانی که ادعای آزادی دارید، کسانی که ادعای روشنفکری می کنید، کسانی که خود را به عنوان نماینده مردم در فضاهای مجازی می بینید؛ هموطنانتان را در حال محاصره به گلوله بسته اند. چه می کنید؟ انسانهایی بی دفاع.... و ما اینجا در خانه های خود نشسته ایم و فیلم دیدار مسعود رجوی با صدام حسین را لینک می کنیم. به خدا جای خجالت دارد.
روی سخنم با کسانی است که نا آگاهانه بر طبل این اختلافات عقیدتی می کوبند. خودتان شاهد بوده اید که از چند روز گذشته، مطالب و نوشته هایی بر ضد مجاهدین خلق بسیار زیاد شده است. شمایی که نا آگاهانه با این جریان همراهی کردید؛ نتیجه اش را ببینید. امروز اشرف به خاک و خون کشیده شده است، و ما همچنان در خاطرات 30 سال پیش خود یخ زده ایم. این است معنای آزادی؟ این است دفاع از شرافت انسانی؟ 
من به عنوان یکی از اعضای جنبش سبز که از لحاظ تفکر سیاسی وعقیدتی با مجاهدین فرسنگها فاصله دارم و اقدامات آنها در جریان جنگ ایران و عراق را محکوم می کنم، از این ظلم و تعدی که بر ساکنین کمپ اشرف روا داشته شده فریاد بر می آورم. سخن آن مرد بزرگ را همیشه آویزه گوش خود کنیم که اگر چه کسی در حق ما ظلم روا داشته باشد، ولی ما نمی توانیم حقوق انسانی او را زیر پا بگذاریم.
 این مطلب در بالاترین