10 March 2011

دموکراسی یا دیکتاتوری اکثریت؟/چرا به شهرام همایون احترام می گذارم؟

یادم است  سال 84 وقتی برای اولین بار یک برنامه بسیار مفید از یک شبکه تلویزیونی فارسی زبان را دیدم. برنامه شگفتیهای جهان از ابراهیم ویکتوری. چندین سال بود که مقاله های او را در مجله نجوم می خواندم و لذت می بردم. ولی وقتی برای اولین بار برنامه تلویزیونی او را در تلویزیون کانال یک دیدم از حجم مطالب و دقت و نوع بیان ابراهیم ویکتوری شگفت زده شده بودم. از آن موقع به بعد بیننده پروپا قرص این برنامه در تلویزیون کانال یک که آن زمان به تازگی روی هاتبرد رفته بود شدم. در آن هنگام نه سیاسی بودم و نه علاقه ای به بحث های سیاسی داشتم. چرا که یک دانش آموز پیش دانشگاهی معمولا چنین گرایشاتی ندارد. به هر روی....
چندی بعد برنامه ای در همین تلویزیون تهیه شد که به مباحث وجود یا عدم وجود آفریدگار اختصاص داشت. یک طرف این بحث، ابراهیم ویکتوری (که معتقد به وجود آفریدگاربود ولی نه به شکلی که در ادیان به آن اشاره شده است)، و طرف دیگر بحث دکتر علی جوادی از اعضای حزب کمونیست کارگری ایران بود. مجری این برنامه نیز شخصی به نام "شهرام همایون" بود که تا آن زمان هیچ شناختی از او نداشتم. بحث های بسیار جالبی مطرح می شد و من که مذهبی بودم با هیچکدام از عقاید دو طرف موافق نبودم. چند برنامه بعد نیز فهمیدم که خود شهرام همایون نیز به طور کامل عقاید دو طرف را قبول ندارد؛ ولی همواره برایم جای سوال بود که چرا از کسانی که موافق او فکر نمی کنند دعوت به مباحثه می نماید؟ 
کم کم برنامه های خود او را نیز تماشا کردم. برایم جالب بود و احساس خوبی به من می داد؛ وقتی در ابتدای برنامه می گفت: "من زاده شدم دوباره باتو...آزاده شدم دوباره با تو" کسانی که به او زنگ می زدند، با او بحث می کردند و او نه تنها آن ها را قطع نمی کرد، بلکه با متانت و بدون هیچگونه تندخویی به آنها جواب می داد. 
پس از مدتی برنامه های این اولین کانال سیاسی بر هاتبرد، با حضور دکتر نوریزاده و برنامه های زیبای سعید قائم مقامی غنی تر شد. طیف گسترده برنامه ها برایم جذاب بود: از برنامه های حزب کمونیست گرفته تا برنامه های حزب مشروطه و حتی برنامه های مذهبی.  چیزی که از ابتدای آمدن این کانال بر روی ماهواره هاتبرد به روشنی خودنمایی می کرد، مشکلات مالی بود که با کمک های مردمی و فروش کتاب سی دی و پرچم حل می شد.
اواخر سال 86، زمانیکه تمامی تلویزیونهای لس آنجلسی و غیر لس آنجلسی مشغول جذب آگهی های گران قیمت زمین های دبی بودند، مشکلات مالی این تلویزیون افزون تر شد. شهرام همایون اعلام کرد که تنها راه نجات این شبکه عضویت 1000 نفر است که هر ماه مبلغی به تلویزیون بپردازند. این اتفاق رخ داد و کانال یک بر روی هاتبرد ماندگار شد.
سال 87 از راه رسید و آگهای های دبی و امارات تمام شبکه های فارسی زبان را فراگرفته بود. همان موقع، امارات ادعاهای واهی خود را راجع به سه جزیره ایرانی و خلیج فارس شروع کرد. تمام شبکه های فارسی زبان بدون توجه به این موضوع، تنها در پی سود آوری از این آگهی های کلان بودند. در میان آن هیاهو بر سر زمین های دبی، تلویزیون کانال یک برای اولین بار دعوتی از جانب حزب پان ایرانیست را خواند و اعلام کرد که در13  اردیبهشت ماه (اگر درست یادم مانده باشد) در مقابل سفارت امارات تجمعی به دلیل اعتراض به ادعاهای امارات در مورد جزایر ایرانی  برگزار خواهد شد..... آن تجمع برگزار شد و بازتابهایی نیز در رسانه هایی مثل صدای آمریکا داشت.
چندی بعد و این بار از سوی خود تلویزیون کانال یک، فراخوانی برای تجمع دوباره در مقابل سفارت امارات در روز سوم خرداد داده شد. این بار جمعیت بسیار بیشتری جمع شدند، ولی در نهایت بهت تظاهر کنندگان نیروی انتظامی به آن ها حمله کرد و عده ای را نیز دستگیر کرد.
فراخوان ها ادامه داشت تا.... روز 24 خرداد: آن موقع فیلم سخنرانی عباس پالیزدار تازه پخش شده بود و صحبت از مافیای اقتصادی بود. قرار شد در 24 خرداد علاوه بر تهران، در مشهد نیز تظاهراتی علیه مافیای اقتصادی برگزار شود. گمان نمی کردم که کسی بیاید، ولی خواستم برای اولین بار در یک تجمع ضد دولتی شرکت کنم.... چه روزی بود.... از قسمت شمالی پارک ملت وارد شدم.... صداهایی می آمد.... به سمت صدا رفتم، صدای شعارها سنگین تر می شد.... در میانه راه ناگهان جمعیت انبوهی را دیدم که در مقابل پایانه آزادی ایستاده اند و شعار می دادند "ما هستیم"..... سر از پا نمی شناختم، به سمت جمعیت دویدم .... ناگهان متوجه شدم که همه در حال فرار به سمت عقب بر می گردند.... تا سرم را بالا آوردم دیدم چند مامور یگان ویژه که باتومهای مشکی شان را بالا برده بودند و آماده زدن بودند به سمت من می دوند.... لحظاتی مات و مبهوت مانده بودم، اولین بار بود که چنین شرایطی را می دیدم...نمی دانم چگونه از آنها فرار کردم ، ولی.... جمعیت دوباره برگشت و متشکل شد، طنین شعارها سنگین تر می شد و هر لحظه به جمعیت اضافه می گردید: "موجم اگر می روم، گر نروم نیستم" "مرگ بر دیکتاتور" .... مامورین ضد شورش دوباره به سمت جمعیت یورش بردند، یک پسر در فاصله چند متری من بر زمین افتاد و دو سه نفر از مامورین با باتوم و لگد به سر و پهلویش می کوبیدند.... مات و مبهوت مانده بودم و چیزی را که می دیدم باور نمی کردم... مگر ما چه کرده بودیم؟ یعنی حق اعتراض به مفاسد اقتصادی را هم نداشتیم؟.... جمعیت زیاد تر شد تا جایی که عملا یگان ویژه نتوانست کاری بکند و کنترل بخش جنوبی پارک ملت به دست ما افتاد.... نیم ساعت کاملا همه چیز دست ما بود.... حدود ساعت 1 بعد از ظهر بود که تعداد بسیار زیادی از موتور سواران ضد شورش از پشت به ما حمله کردند. برای اولین بار بود آنها را می دیدم و وحشت زده بودم.... تعدادشان خیلی زیاد بود، دقایقی بعد دو اتوبوس پر از سربازهای عادی نیروی انتظامی نیز اضافه شدند... نیروهای نوپو نیز آمدند.... گاز فلفل می زدند... چند تیر هوایی شلیک کردند.... نیروهای بسیج و لباس شخصی بین جمعیت ریختند و  دستگیر می کردند و بچه ها را می بردند به مسجد پارک ملت. یادم هست که مسجد پارک پر از یازداشتی ها شده بود.... درگیریها حدود دو ساعت ادامه داشت و در نهایت با بازداشت جمع گسترده ای از تظاهرکنندگان به پایان رسید. دادستان مشهد روز بعد گفته بود که حدود 250 نفر در "اغتشاشات دیروز پارک ملت" بازداشت شده اند..... تظاهرات آن روز مشهد بسیار گسترده تر از تهران بود.
تمام چیزهایی که آن روز برایم اتفاق افتاد مثل فیلم از مقابل چشمانم می گذرد.... روزی که تمام نگرش من را راجع به مردمی که تا دیروز فقط از آنها انتقاد می کردم تغییر داد....
خلاصه بگویم، تلویزیون کانال یک روز بعدی اعتراض را 7 تیر اعلام کرد، ولی دقیقا در روز اول تیر این شبکه با هجوم پارازیت از ماهواره هاتبرد حذف شد. این اولین شبکه ای بود که بر روی هاتبرد دچار پارازیت شده بود....
حذف این کانال از هاتبرد، هزینه های تلویزیون را بیشتر کرد. برای بازگشت مجدد به هاتبرد هزینه بیشتری نیاز بود.... ولی این اتفاق افتاد و پاییز 87 کانال یک بار دیگر به هاتبرد برگشت، ولی باز هم با پارازیت حذف شد.... چندین بار این اتفاق افتاد، ولی هر بار با شیوه ای باز می گشت، حتی تایم تلویزیونی کانال جدید را هم خرید تا بتواند صدایش را در ایران پخش کند.... برنامه هایش هم جالب تر شده بود و شخصیتی مثل منوچهر محمدی نیز برنامه ای راجع به جنبش دانشجویی دراین تلویزیون اجرا می کرد.
سال 88 و با شروع جنبش سبز، بسیاری خدمات کانال یک که به نظر من خیلی فراتر از یک تلویزیون سیاسی کار کرده بود را فراموش کردند.... موضع گیریهای شخص آقای همایون راجع به مهندس موسوی و مهدی کروبی نیز به این مطلب دامن زد.
اواخر سال 88 هم دادگاهی در شیراز حکم اعدام "شهرام همایون" را صادر کرد و نام او را به پلیس بین الملل داد.
من بشخصه با نظر جناب همایون راجع به این دو شخصیت عزیز جنبش سبز کاملا مخالفم و افتخار می کنم که در انتخابات 88 نام مهدی کروبی را به صندوق رای انداخته ام، ولی:
کسانی که دم از مخالفت با اعدام می زنید، آیا این درست است که برای شخصیتی در اپوزیسیون جمهوری اسلامی حکم "اعدام" صادر شود و اپوزیسیون دم بر نیاورد؟ 
کسانی که دریافت کمک از مردم برای اداره یک شبکه تلویزیونی را کلاشی می دانید، آیا این عادلانه است که چنین حرفی را بزنید، درحالیکه خود بهتر می دانید که با گرفتن تبلیغ های رنگارنگ از کشورهایی چون امارات به راحتی می توان چندیدن شبکه را اداره کرد. ولی به چه قیمتی؟ به قیمت خیانت به آب و خاک خودمان؟ آیا چون شهرام همایون چنین نکرده، او را مواخذه می کنید؟
کسانی که دم از دموکراسی می زنید، شما به دنبال دموکراسی هستید یا دیکتاتوری اکثریت؟ متاسفانه در دیدگاه بسیاری از ما استبداد نهادینه شده،کوچکترین مخالفتی را برنمی تابیم و با رکیک ترین الفاظ به او حمله می کنیم.
آیا این درست است که بسیاری از ما به خاطر موافق نبودن با عقیده شخصی ، او را ترور شخصیت کنیم و تمامی خدمات او را فراموش کنیم؟
باز هم تاکید می کنم، من با نظر شخص آقای همایون در مورد مهندس موسوی و مهدی کروبی صد در صد مخالفم، ولی هیچگاه فراموش نخواهم کرد که برنامه های او بود که بنیان های ذهنی مرا در مورد مفهوم دموکراسی شکل داد. او بود که "اخلاق سیاسی" را به من یاد داد.  اولین چیزی که از شهرام همایون آموختم این بود که  می توان با آراء کسی مخالف بود، ولی در کنار او برای ساختن یک جامعه آباد تلاش کرد.
سخن آخرم با دوستان عزیزی است که در راه توهین به مخالف از هیچ کوششی فروگذار نکرده اند: دوستان! این راهی که شما می روید سرانجام بهتری از انقلاب 57 نخواهد داشت. آیا انقلاب 57 چیزی جز دیکتاتوری اکثریت بود؟ آیا جز این بود که عده ای مخالفت های خود را در ابتدا ابراز کردند، ولی عده ای دیگر برچسب خائن به آنان زده و مملکت را به ورطه ای کشاندند که نتیجه ای جز استبداد مطلق و آنچه که امروز می بینیم نداشت؟
کمی به اعمال امروز خود فکر کنیم تا فردا ایرانی آزاد، آباد و سرشار از مهر داشته باشیم. ایرانی که در آن به مخالف هرگز توهین نگردد... چه آن مخالف در اکثریت باشد و چه در اقلیت....
این مطلب در بالاترین

13 comments:

Anonymous said...

Ma Hastim

dariush said...

ba nazaret movafegham.nabayad be afkare mokhalef tohin kard

دانا said...

مهمترین چیز جذب همه نیروهاست با هر سلیقه ای هر چند که مخالف نظر ما باشد هدف مشترک:نابودی دیکتاتور

Anonymous said...

خدمت دوستان
من نیز موافقم و به اقای همایون و ضیا اتابای و خدا رحمت کند اقای فاضلی را پیشگسوتان راه ازادی می دانم و به همه انها احترام می گذارم زمانیکه خفقان همه جا را گرفته بود این اقای همایون بود با فراخوان نان می خواهیم مرا به نانوائی ها فرستاد و اولین تزاهرات را انجام داد بنام ما نان می خواهیم پس درود به شهرام همایون و تمامی مبارزان راه ازادی

Anonymous said...

inha ke gofti janam, hekayat az sadeh-andishi shomast dar amr siasat
aghay homayun khud yek bar goft; man yek kasebam
va in tanha harf rasti bud ke ishan zad
kami amightar bebin masael ro, janam

Arash said...

دوست عزیز ناشناس! اگر شما یک بار برنامه های ایشان را دیده اید، من بیش از 5 سال است که بیننده برنامه های او هستم. اگر قرار بر کاسبی بود شب خیز و امیرقاسمی را باید نام می بردید که از آگهی های دبی چه به جیب زدند.
وای بر ما مردم که اگر تلویزیون متعلق به دولت بیگانه برایمان خبر پخش کند می گوییم به به؛ فقط می خواهیم که هیچ کاری در قبالش نکینم.
ولی اگر تلویزیونی با هزینه مردم راه اندازی شد، می گوییم کلاشی است و...
متاسفم این را بگویم که بینش سیاسی مردم ما نسبت به سال 57 هیچ تغییری نکرده است و من از همین می ترسم.

رودابه said...

من هم با نظر تو موافقم. من هم مشهدیم و در 26 دی در پارک ملت دستگیر شدم البته همان شب آزاد شدم ولی در تظاهرات و نانوایی های پنج شنبه در ایستگاه سراب و در شعار نویسی ها شرکت می کردم ولی با اینهمه به موسوی رای دادم چون معتقدم شخص کارآمد و پاکی است . در مورد شهرام همایون نیز به نظر من پایه گذاری تظاهرات را شهرام همایون گذاشت و ایران را با جان و دل دوست دارد .در ضمن ایشان هیج اجباری ندارد که خود را به خطر بیندازد می تواند به راحتی به زندگی خود ادامه دهد و ببیند چه می شود مثل خیلی دیگر! به امید روزی که تمام عاشقان به ایران برگردند

Arash said...

رودابه عزیز!خوشحالم که خواننده هایی مثل شما دارم. همانطور که گفتم من هم به کروبی رای دادم. چون تمام خواسته های جامعه مدنی ایران را در یک پکیج جمع کرده بود و می خواست اجرا کند.
به هر حال...
راستی 26 دی رو خوب یادمه! هوا سرد بود و یگان ویژه رو برده بودن توی مسجد پارک ملت. یادش بخیر... من هم 2 ماه بعد در یکی از تجمع های نانوایی ها بازداشت شدم. 9 نفرمون رو فرستادن کوی پلیس. بقیه هم نفهمیدم کجا منتقل شدن.
یکی از چیزهایی که خیلی من رو ناراحت میکنه همینه که بعضی دوستان سب زفکر میکنند اولین مبارزان تاریخ ایران هستن و بقیه کارهای مبارزاتی رو به سخره میگیرن.

Unknown said...

من سالیان سال است که به شهرام برای ادبش علاقمند شدم. و به نوبه خود موقع اکه وسع مادی بهتری داشتم حمایت کردم گرچه بسیار ناچیز بود. پس از تغییر فرکانس دیگر از طریق تلویزیون برام غیر ممکن شد ، شهرام حتما نام ( عاشق ایران ) از آخن را فراموش نکرده، حالا از طریق دیگر نظر ش را دنبال می‌کنم. هرگز نیستد قلبی که برای ایران می‌‌تپد.

Arash said...

Nazem گرامی! و دیگر دوستانی که می خواهید تلویزیون کانال یک را ببینید:
کانال یک از دیروز روی فرکانس 12539 H
27500 با نام EZ TELE روی هاتبرد بازگشته. اتفاقا بعد از چند ماه امشب برنامه آقای همایون را دیدم.

Anonymous said...

درود به شرفت دوست وبلاگنویس

این توضیحات برای دوستانی است
که همش به آقای همایون بدون شناخت و تحقیق
هی بهش اتهام میزنند

زنده باد شهرام همایون
ما هستیم

Anonymous said...

Marg bar khamenei ghatel

Marg bar rejim fased khamenei

Unknown said...

در وطن پرستی شهرام همایون و بچه های ما هستیم شکی نیست و اینکه اگه همایون میخواست کاسبی کنه اصلا وارد سیاست نمیشد مثل چندین تلویزیون دیگری که بی توجه به سیاست و وضعیت ایران دارن کاسبی میکنن